مثنوی درمانی
شمس فرمود:دوستان را در دل رنج ها باشد ، که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن و نه به گشتن و نه به خوردن ،الا به دیدار دوست. خداوندا دیدار دوست را روزی فرما. آدمی گاهی دردهایی دارد کهن که گویی با نام انسان زاده شده اند ، دردهایی که دوایش نه در داروخانه های شهر یافت می شود و نه در نسخه های پزشکان حاذق هم روزگار. گاهی جراحتمان از عشق است و دردمان تنهایی و زخمی از روزگار بر جان داریم. ... ... گاهی مرهمی می خواهیم برای قلبی که شرحه شرحه است و معجونی می خواهیم که دوایی باشد بر نخوت ها و ناموس ها .گاهی تشنه ایم و کسی را می خواهیم که نه آب که تشنگی به ما بنوشاند. ...
نویسنده :
مامان معصومه . بابا بهروز.خاله حميده
10:09
22بهمن و ...
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد، و آن تیشه هزار سال است که در شکاف کوه افتاده است. مردم می آیند و می روند اما کسی سراغ آن تیشه را نمی گیرد. دیگر کسی نقشی بر این سینه سخت و ستبر نمی زند. دنیا بیستون است و روی هر ستون ، عفریت فرهاد کش نشسته ا ست.هر روز پایین می آید و در گوش ات نجوا می کند که شیرین دوستت ندارد. و جهان تلخ می شود. تو اما باور نکن. عفریت فرهاد کش دروغ می گوید. زیرا که تا عشق هست ، شیرین هست. عشق اما گاهی سخت می شود ، آنقدر سخت که تنها تیشه از پس آن بر می آید. روی این بیستون ناساز و ناهموار گاهی تنها با تیشه می توان ردی از عشق گذاشت ، و گرنه هیچ کس باور نمی کند که این بیستون فرهادی داشت. ما فرهادیم و دیگران به ما می خندد. ما...
نویسنده :
مامان معصومه . بابا بهروز.خاله حميده
17:16